سکوت نازک قلبم
خسته ام خیلی بیشتر از اون چیزی که کسی بتونه فکرش رو بکنه...
شاید تا حالا چشامو زیادی بسته بودم...غافل از اینکه تو دنیا داره چی میگذره...
زیادی تو دنیای کوچیکه خودم غرق شده بودم....وای...چه اشتباهی...
غافل از اینکه تو دنیامون اتفاقات بدی داره می افته...
که شاید هیچوقت جبران نشه....خسته از اینکه سرمون رو تو لاک خودمون فرو کردیم...
حرفمون شده درد دل خودمون....فقط خودمون....
به هیچی تو دنیا اهمیت نمی دیم...چرا اینقدر خودخواه شدیم؟؟؟
باید فکری کرد.......اما نمیدونم چه فکری....
باید حرف دیگری رو بزنیم.......حرف دل بقیه ی آدما....
باید فکری کرد.............
نظر یادتون نره.........